جستاري در نظمآهنگ قرآن كريم

پدیدآورابوالفضل خوش‌منش

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 338 بازدید
جستاري در نظمآهنگ قرآن كريم

ابوالفضل خوش‌منش

نگارنده در شماره‌هاي پيشين (شماره‌ي 20و 25)، توفيق تقديم مطالبي را در زمينه‌ي نظماهنگ قرآن كريم يافت. اهميّتي كه اين مطالب در ذهن نگارنده از آن برخوردار بود، و نيز وعده‌اي كه در بخش نخست درباره‌ي عناوين بحث داده بود، ولي را بر آن داشت تا بخشي ديگر را در ختام دو بخش پيشين بياورد و به طرح مطالبي ديگر دست يازد. بخش حاضر حاوي تكلمه‌اي بر مباحث پيشين و نيز بررسي آثاري است كه مترتّب بر نظماهنگ قرآن كريم است.

ادغام و عدم ادغام حروف

سيد قطب درباره‌ي كلمه‌ي «اثّاقلتم» در آيات زير مي‌گويد:‌
«يا أيّها الّذين آمنوا ما لكم إذا قيل لكم انفروا في سبيل اللّه اثّاقلتم إلي الأرض أرضيتم بالحيوة الدّنيا من الآخرة فما متاع الحيوة الدّنيا في الآخرة إلاّ قليل» (توبه، 9/38) در كلمه‌ي مزبور، ادغامِ ابدال روي داده است. اگر اين كلمه به صورت غير مدغم ـ‌يعني تثاقلتم‌ـ مي‌آمد، زنگ آن سست مي‌گرديد و اثر مورد نظر كه از چسبيدن «ت» و «ث» و تشكيل «ث» مشدّد مي‌آيد و نشانگر سنگيني و چسبندگي گروه «متثاقل متكاسل» به زمين و سستي آنان در جهاد در راه خداست، از بين مي‌رفت.1
عكس چنين حالتي نيز وجود دارد و آن هنگامي است كه حروف همسان و يا داراي مخرج‌هاي متقارب در كنار همديگر قرار مي‌گيرند و زمينه‌ي ادغام آنها نيز وجود دارد، لكن به دليل معنايي خاص كه القا مي‌كنند، لطافت و گيرايي در عدم ادغام آنهاست.

مثال 1:

«ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة» (آل عمران، 3/8)، مضمون اين آيه دعا به درگاه الهي جهت دچار نگردانيدن قلبها به «زيغ» پس از برخورداري از هدايت است، زيغي كه قريب و خطر و امكان آن عظيم است، نظير همان نزديكي‌اي كه بين «غ» و «ق» وجود دارد و اندكي بي دقّتي در ادا، اين دو حرف را به هم مي‌آميزد و به صورت «لا تز‌قّلوبنا» در مي‌آورد.

مثال 2:

«و أنّا منّا الصّالحون و منّا دون ذلك كنّا طرائق قدداً» (جن، 72/11)
قرار گرفتن چهار حرف همسان، (كاف و قاف) دو بدو كنار يكديگر، و لزوم تلفظ آنها به صورت جدا از هم، تناسب كامل با «طرائق قدد» (= راهها و مذاهب متباين) دارد.2

قرآن كريم و فواصل آيات

قرآن كريم به سوره‌ها و سپس آيه‌ها تقسيم شده و پايان هر آيه با حرفي مشخص مي‌شود كه آن را در اين مقام، «فاصله» ناميده‌اند. فاصله داراي نقشي اساسي در آفرينش نظماهنگ قرآن است. عمل آن، همچون عمل قافيه در شعر، و سجع در نثر مي‌باشد. لكن علماي سلف به دليل احتراز از تشبيه نادرست قرآن به شعر، از همين حدّ نيز اجتناب كرده و حروف سجع آفرينِ پايانه‌هاي آيات را فاصله ناميده‌اند. خداي تعالي بر اين نكته تصريح فرموده كه بنده و فرستاده‌ي خويش را درسِ شعر نياموخته و چنين چيزي شايستگي او و رسالت او را نداشته است: «و ما علّمناه الشّعر و ما ينبغي له إن هو إلا ذكر و قرآن مبين لينذر من كان حيّاً و يحقّ القول علي الكافرين» (يس، 36/69، 70). پيامبر اكرم(ص) و پيش از او پيامبران ديگر آمدند تا نور فطرت را در دل انسان‌ها پيدا و گنجينه‌هاي خرد را كه نهفته در درون ايشان است آشكار سازند.3
از اين رو شعر در آستان اين رسالت راهي ندارد و سخن كتابي همانند قرآن، دور از شعري است كه قوام ودوام آن به عنصر خيال و مواردي همچون مبالغه واغراق ومانند آن است. با اين همه،كلام هنرمندانه‌ي قرآن آراسته به زيبايي‌هايي است كه در شعر نيز وجود دارد كه از آن جمله «فواصل آيات» را مي‌توان ذكر كرد و ما به اين موضوع در اين مقاله خواهيم پرداخت.
رسول اكرم(ص) در عمر خويش شعر نسرود و گاهِ استشهاد به شعري ـ‌كه در طول حياتش نادر بود‌ـ صورت ظاهر آن را تغيير مي‌داد. و اين به دليل حفظ حوزه و ماهيّت رسالت و دوري از موضع تهمت مخالفان بود.
با اين حال، برخي ـ‌هر چند از سر صدق نيّت‌ـ كوشيده‌اند در ميان هزاران جمله و عبارت قرآني چند جمله‌اي بيابند كه به نحوي گاه، حتي از روي تكلّف با برخي اوزان عروض، همخواني و همساني داشته باشد تا آن را جلوه‌اي از هنر قرآن بحساب آرند. به عنوان مثال نگارنده به ياد مي‌آورد يكي از اساتيد محترم به عنوان وزن عروضي، عبارت زير را مورد اشتهاد قرار مي‌داد:
و تري الناس سكاري ما هم (فعلاتن فعلاتن فعلن)
حال آنكه اصل عبارت فوق چنين است:
«وتري الناس سكاري وما هم بسكاري ولكنّ عذاب اللّه شديد» (حج،22/2)
كه استاد از روي علم و عمد با حذف قسمتي از آخر و حرفي از ميان عبارت، آن را تبديل به وزني عروضي ساخته بود. و چنين چيزي تكلّفي بيش نيست. حتي اگر برخي از عبارات قرآني با برخي اوزان عروضي، داراي تطابق نيز باشد، آن را نبايد به اين حساب گذاشت كه قرآن قصد پيروي از آن اوزان را داشته است، زيرا برخي از اين اوزان در اشعار جاهلي وجود نداشته و بعدها پديد آمده‌اند و در عين حال چنانكه گفتيم،قرآن اصولاً اهداف شعر و شاعري را دنبال نمي‌كرده و وجود چند عبارت معدود در ميانِ هزاران عبارت قرآني چيزي را اثبات نمي‌كند.

نمونه‌اي از نقش فواصل آيات در نظماهنگ قرآن

در آيات سوره‌ي طه، هنگامي كه موسي(ع) براي مأموريت رسالت آماده مي‌شود از خداي متعال درخواست‌هايي مي‌كند. خداوند درخواست‌هاي وي را بر‌آورده مي‌سازد و پاسخ وي را با اين آيه آغاز مي‌كند:
«قال قد أوتيت سؤلك يا موسي» (طه،20/36)
آيات ادامه پيدا مي‌كند و پس از چندين آيه كه در بر‌گيرنده‌ي ذكر نعمتها و منّتهاي الهي است، به اين قسمت مي‌رسد:
«فرجعناك الي أمّك كي تقرّ عينها و لا تحزن و قتلت نفسا فنجّيناك من الغمّ و فتنّاك فتونا فلبثت سنين في أهل مدين ثمّ جئت علي قدر يا موسي» (طه/40)
اين آيه نيز همانند آيه‌ي 36 به خطاب «يا موسي» ختم مي‌شود. ختم آيه‌ي فوق به اين خطاب مكرّر، هم تنبّه مجددي براي موسي از جانب خدا است و هم كلام را به بهترين وجهي موزون مي‌سازد، بي‌آنكه هيچ احساس زيادت و تكراري پديد آيد.
نمونه‌ي فوق به عنوان نمونه‌اي نسبتاً بارز ذكر گرديد، و گرنه همه‌ي فواصل آيات در پديد آوردن نظماهنگ روحنواز قرآني داراي نقش هستند.

فواصل قرآن و وقف بر سر آيات

هنگامي كه سخن از فواصل گفته مي‌شود، منظور زماني است كه بر آخر كلمات، وقف و سكون داده مي‌شوند. در غير اين صورت، نظمِ آهنگين فواصل بر هم مي‌خورد. نظير آنچه در اين آيات ديده مي‌شود:
«ثم أدبر و استكبر. فقال إن هذا إلاّ سحر يؤثر. إن هذا إلاّ قول البشر. ساصليه سقر. و ما ادريك ما سقر. لا تبقي و لا تذر. لواحة للبشر» (مدثر، 74/23 ـ 29) و يا آنچه در آغاز سوره‌ي بلد به چشم مي‌خورد: «لا اقسم بهذا البلد. و أنت حلّ? بهذا البلد. و والد و ما ولد. لقد خلقنا الانسان في كبد. أيحسب أن لن يقدر عليه احد»(بلد،90/1ـ5)
روشن است كه در گروه‌هاي آيه‌اي بالا تنها با وقف بر سر آيات است كه همساني آهنگين فواصل به چشم مي‌خورد.
اين سخن يكي از دلايل و مرجحّات و بلكه مؤكدّات وقف بر انتهاي هر آيه است. اين تقيّد و سنت را در سيره‌ي پيامبر اكرم‌(ص) مي‌توان ديد. از جمله، ام‌سلمه نقل كرده است: كان النبيّ (ص)يقطّع قرائته آية آية: پيامبر(ص)، قرائت خويش را به صورت آيه آيه در مي‌آورد.4 سنّت وقف بر سر آيات، سوگمندانه امروز مورد كم‌توجهي است و جز گروه اندكي از قرّا خود را ملزم به رعايت آن نمي‌دانند. از اين‌رو، زيبايي ذاتي كلام وحي از يكسو و مفاهيم و تاكيداتي كه در آيات بطور جداگانه تعبيه شده و اداي جداگانه آنها نيز مطلوب است، فراوان فداي برخي تقاليد و مجلس آرايي‌ها مي‌شود.

نسبت حروف به كار رفته در قرآن و رابطه‌ي آن با نظماهنگ

ابن عطيّه در مورد بسامد هر يك از حروف تهجي قرآن آماري را در مقدمه‌ي تفسير خود آورده است و مؤلف كتاب «پژوهشي در تاريخ قرآن كريم» نيز محاسبه‌اي از آمار فوق در اين جهت به عمل آورده، كه بر اساس آن حروف تهجّي به ترتيب زير بيش از حروف بعدي آن در قرآن به كار رفته است:
الف،ل، م، ي، و، ن، ر، ب، ك، ت، ع، ف، ظ، غ، ق، س، د، ذ، ح، ج،ض، خ، ش، ص، هـ، ز، ث، ط.5
از نظر گذراندن ترتيب اين حروف، تا حدي راز آهنگين بودن خودِ الفاظ و عبارات قرآن را براي ما روشن مي‌كند. حروفي كه داراي رخوت و يا مرتبه‌ي بين شدت و قوّت هستند و نيز حروفي كه به‌طور كلي از تركيب خود، نغمات ملايم و لطيف مي‌آفرينند، بيشتر در ربع يا نيمه‌ي اوّل حروف فوق قرار دارند. و حروفي نظير: ق، ض، ص، و، خ در نيمه‌ي دوم و حرف بسيار شدت‌دارِ ط در رديف آخر قرار مي‌گيرد. نون، حرفي است كه شاخص و مظهر آهنگ است و كاربرد آن در بسياري از الفاظي ديده مي‌شود كه مرتبط با نوا و نغمه و آهنگ و صوتند. حتي هنگامي كه آدمي در صدد حكايت يك نغمه‌ي موسيقايي و نواختن آن با دهان خود بر‌مي‌آيد، صداي نون بيشترين چيزي است كه شنيده مي‌شود. در كتاب «آوا شناسي زبان عربي» درباره‌ي حرف نون آمده است: مجراي هوا در تلفظ نون تنها «فضاي بيني» است و كتاب‌هاي علم قراآت بحثي ويژه را به نون اختصاص داده‌اند. نون از ويژگي‌هايي برخوردار است كه بقيه‌ي حروف فاقد آن هستند. مانند سرعت اثر پذيري از آواهاي مجاور و اين كه بعد از «لام» در ميان آواهاي ساكن [صامتها]، بيشترين شيوع را در زبان عربي دارد و همين‌طور صداي نون در حالت سكون بيشترين اثر را از آواهاي مجاورش مي‌پذيرد و در اين حالت، نون به طور مستقيم به صداي بعد از خود متصل مي‌شود. قرّا به خاطر اين كه نون هنگام تلفظ با صداهاي دهان از بين نرود، در آشكار كردن غنّه‌ي نون مبالغه مي‌كنند.
در زبان سامي، اصل، اظهار نون است اما اين اصل، دگرگون و به ادغام تبديل شده است. اكنون گرايش نون به ادغام يا از بين رفتن در غير خودش در لهجه‌هاي عربي نو نيز مشاهده مي‌شود كه اين خود، دگرگوني زبان عربي فصيح است. قرّا براي جلوگيري از فنا و دگرگوني نون قواعدي ويژه براي آن وضع كردند. نون با غنّه همراه گرديد تا اين غنّه مانعي بين نون و فناي آن باشد و قرآن به لهجه‌هاي محلّي و گفتاري پس از گسترش حكومت عرب خوانده نشود.6 و غنّه عبارت است از كشيدن آواي نون با كشش موسيقي دلنشين.7

نقش نظماهنگ قرآني در امر تدبّر در قرآن كريم

«تدبّر» طريق اقوم و صراط مستقيم فهم قرآن كريم است. قرآن كريم «تدبّر» و سپس «تذكّر» را هدف از نزول خويش (ص، 38/29) و تدبّر را راه خالي ديدن قرآن كريم از اختلاف (نساء، 4/82) دانسته است.
آنچه در اينجا هدف ماست، بررسي نقشي است كه نظماهنگ در امر «تدبر» مي‌تواند داشته باشد. همانطور كه پيش از اين اشاره شد، آهنگ خاصي كه سور و عبارات قرآني دارند، مفهوم خاصي را نيز در ذهن مستمع پديد مي‌آورد. بسيار مي‌شود كه آهنگ آيات و عبارات به همراه مفهوم كلّي و انتزاعي آنها در ذهن مي‌ماند يعني ذهن انسان متوجّه تك‌تك كلمات و الفاظ سوره‌اي كه آن آهنگ را پديد مي‌آورد نيست. بلكه، تنها ارتباط اين آهنگ را با سوره‌اي ديگر كه به نحو عام داراي چنين آهنگ و معاني است در نظر مي‌آورد. گاهي ايجاد ارتباط ذهني از اين حد نيز ضعيف‌تر است و ذهن قاري يا مستمع قرآن از نظماهنگ يك سوره به نظماهنگ سوره و يا سور ديگر و يا قسمتي از آن سوره‌ها منتقل مي‌شود، با آنكه از مفاهيم اين سوره‌ها اطلاع دقيقي ندارد. مثال‌هايي كه در ذيل مي‌آيد، مي‌تواند مصداق حالات فوق باشد:‌

مثال

سوره‌ي مباركه‌ي حاقّه، داراي شباهت‌هايي آهنگين با سوره‌ي مباركه‌ي واقعه است. اين همساني در آغاز سوره و در نظر اوّل چندان محسوس نيست و حتي طول برخي آيات سوره‌ي حاقّه به چندين برابر آيات سوره‌ي واقعه مي‌رسد. لكن اين تشابه چندانكه قاري به سوي آخر سوره مي‌رود شدّت مي‌گيرد و بر روي آخرين آيه‌ي هر دو سوره تطابق كامل پيدا مي‌كند. همساني آهنگين، ذهن مستمع و قاري را متوجه همساني لفظي و مفهومي مي‌كند و اين به نوبه خود راه را براي تدبر مي‌گشايد. جدول زير، راه براي شناسايي آيات متناظر كه داراي الفاظ همسان، همرشيه، مفاهيم مشابه و… هستند و استيضاح معاني آنها از يكديگر و وصول به پاسخ سؤالاتي را كه از خواندن برخي آيات پديد مي‌آيد، نشان مي‌دهد، گام اوّلِ شناسايي آيات متناظر، وجود الفاظي است كه از يك ريشه و در دامنه‌اي وسيع‌تر از يك مفهوم واحد است و در اين آيات وجود دارد.
بسم الله الرحمن الرحيم / بسم الله الرحمن الرحيم
الحاقّة‌.ما الحاقّة… كذّبت ثمود و عاد بالقارعه / اذا وقعت الواقعة. ليس لوقعتها كاذبة
(تكذيب روز قيامت توسط عاد و ثمود) / (روز قيامت تكذيب بردار نيست)
و حملت الأرض و الجبال فدكّتا دكّة واحدة / اذا رجّت الأرض رجّا. و بسّت الجبال بسّا
فيومئذ وقعت الواقعة / إذا وقعت الواقعة
فأما من أوتي كتابه بيمينه فيقول هاؤم اقرءوا كتبيه/ و أصحاب اليمين ما أصحاب اليمين
في جنة عاليه / و فرش مرفوعة
قطوفها دانية / و فاكهة كثيرة. لا مقطوعة و لا ممنوعة
كلوا و اشربوا هنيأ بما أسلفتم في الأيام الخالية/ جزاء بما كانوا يعملون
و أمّا من أوتي كتابه بشماله/و أصحاب الشمال ما أصحاب الشمال
انه كان لا يؤمن باللّه العظيم ولا يحضّ علي طعام المسكين/ إنّهم كانوا قبل ذلك مترفين
فلا أقسم بما تبصرون/فلا أقسم بمواقع النجوم
و ما لا تبصرون / و نحن أقرب إليه منكم و لكن لا تبصرون
إنّه لقول رسولٍ كريم/ إنه لقرآن كريم
تنزيل من ربّ العالمين / تنزيل من ربّ العالمين
فما منكم من أحد عنه حاجزين / فلولا إن كنتم غير مدينين .ترجعونها ان كنتم صادقين
(ضعف مخاطبان در برابر پديده? مرگ و عذاب)/(ضعف مخاطبان در برابر پديده? مرگ)
و إنّا لنعلم أنّ منكم مكذّبين/و تجعلون رزقكم أنكم تكذّبون
و انه حقّ اليقين/ان هذا لهوحقّ اليقين
فسبّح باسمّ ربك العظيم/فسبّح باسم ربّك العظيم
به مدد اين تنظير كه يكي از وجوه تدبّر است، نكات متعددي روشن مي‌شود، از آنجمله رابطه‌اي كه بين «ترفُ» (رفاه زدگي)، عدم تحريض و اهتمام نسبت به معشيت مساكين و عدم ايمان به خدا وجود دارد، قرار گرفتن وضعيّتي كه محتضر مشاهده مي‌كند، در زمره يكي از وجوه غيبي كه مورد قسم و توجّه الهي است و موارد ديگر. روشن است كه اين به اين معنا نيست كه صرف وجود برخي هماهنگيها در آيات قرآني، موجب ارتباط مستقيم آنها با يكديگر مي‌شود و بين اين دو تلازمي دائمي برقرار است، بلكه مقصود اين است كه در بسياري موارد، ايقاع و آهنگ مي‌تواند يكي از قرائن قوي مبني بر وجود ارتباط باشد تا با جلب توجه قاري و مستمع، وي را به تأمل بيشتر و در صورت امكان، پي بردن به ديگر موارد تشابه وا دارد كه نمونه‌اي از آن ديده شد.

نقش نظماهنگ در حفظ قرآن كريم

از ديگر آثار مهم نظماهنگ قرآن كريم، اثري است كه اين ويژگي در حفظ قرآن كريم چه به معناي عام (مصونيت آن از تحريف) و چه به معناي خاص (جابگيري آسان آن در سينه‌ها) داشته و دارد. نظماهنگ يكي از مقوّمات شيوايي و فصاحت قرآن است كه از آغاز نزول و در تمام اعصار و قرون ،تأثيراتي شگرف در دل دوست و دشمن آفريده و آنان را به سوي خود جلب كرده است. نظماهنگ قرآن، حفظ قرآن را آسان مي‌كند و آسان بودن قرآن كريم براي ذكر (حفظ) در اين آيه مورد اشاره قرار گرفته است: «و لقد يسّرنا القرءان للذكر فهل من مدّكر» (قمر،54/17)
اين آيه در واقع حاوي دو نكته‌ي مهم است:
1. قرآن، ميسّر گردانيده شده است.
2. هدف از اين تيسير، «ذكر» شدن قرآن است.
«ذكر» شدن قرآن، به معناي ارتباط آن با «ذاكره?» انساني است كه عبارت از اعماق قلب اوست8 و يكي از ابعاد اين تيسير ملاحظه حكمت‌هاي دقيق فنّي و كلامي است. اين است كه مي‌بينيم آدمي با داشتن حافظه‌اي متوسط و معمولي بارها بسياري از زيارات، ادعيه، اشعار و قصايد عربي را مي‌خواند و موفق به سپردن آنها به ذاكر‌ه‌ي خود به‌طوري كه بتواند بدون هيچ مشكلي به زمزمه‌ي آنها بپردازد، نمي‌شود، ولي حفظ قرآن با صرف نيرو و فرصتي مختصر امكان‌پذير است و در عين حال به راحتي، زمزمه‌پذير است و چنانكه پس از اين خواهيم ديد مي‌توان با آن «تغنّي» كرد.
در كتاب «پژوهشي در شيوه‌هاي اعجاز قرآن» آمده است:
يكي از اركان فصاحت سخن، پيراسته بودن از نا‌گواري در ادامه (يعني تنافر كلمات) است، سخن فصيح بايد به گونه‌اي تركيب يافته باشد كه لكنت آفرين ننمايد. مانند اين جمله:
«خواجه چه تجارت كرد» و يا «صد سطر شعر حفظ كردم.» خوش آهنگي و خوش‌ادايي قرآن، در تكرار پيوسته‌ي همه‌ي خوانندگان قرآن مشهود است. تند‌خواندن قرآن، هيچ‌گاه موجب لكنت‌هاي ناشي از تنافر كلمات نمي‌شود. امروزه چند ميليون نفر حافظ قرآن در جهان هستند كه براي ازياد نرفتن آيات، هر روز قسمت زيادي از قرآن را تند مي‌خوانند و هيچ‌گاه به كلمات لكنت‌آفرين برخورد نمي‌كنند. قرآن، آبشار‌گونه بر زبان مي‌گذرد چون در چينش واژه‌ها رواني و سلامت رعايت شده و خواندن آن، مثل آمدن از فراز به نشيب نه از نشيب به فراز مثل بسياري از كتاب‌هاي ديگر است.9

فواصل آيات و آثار آن

پيشتر،نكاتي را در اهميت فواصل آيات و نقش آن در ايجاد نظماهنگ گفتيم و افزوديم هر چند عنصر خيال و مبالغه و اغراق ، كه جزء اركان شعر است در قرآن كريم راه نيافته، اما جلوه‌هاي هنري قرآن داراي تشابهاتي با ويژگي‌هاي شعر است كه از آن جمله فواصل آيات مي‌باشد و عمل فواصل آيات تقريباً همان عمل قافيه در شعر است.
از جمله‌ي آثار و عملكردهاي قافيه در شعر عبارتست از:
1. تأثير موسيقايي؛ 2. تشخّصي كه قافيه به كلمات خاصّ هر شعر مي‌بخشد؛ 3. لذّتي كه قافيه از بر‌آورده شدن يك انتظار به وجود مي‌آورد؛ 4. زيبايي معنوي يا تنوع در عين وحدت؛ 5. تنظيم فكر و احساس ؛ 6. استحكام شعر ؛ 7. كمك به حافظه و سرعت انتقال؛ 8. ايجاد وحدت در شكل شعر؛ 9. جدا كردن و تشخّص مصراعها؛10. كمك به تداعي معاني؛ 11. توجه دادن به زيبايي ذاتي كلمات ؛ 12.تناسب و قرينه سازي؛ 13. ايجاد قالب مشخّص و حفظ وحدت؛ 14. توسعه‌ي تصويرها و معاني ؛ 15. القاي مفهوم از راه آهنگ كلمات.10
بررسي ويژگي‌هاي پانزده‌گانه فوق و نيز بررسي آيات و سور قرآني و نظماهنگ آنها، به ما اين امكان را مي‌دهد كه در موارد مزبور به جاي قافيه «فاصله» و به جاي مصراع، «آيه» و عبارات قرآني قرار دهيم. هم‌چنان‌كه فريد‌الدين عطار نيشابوري، شاعر و سخن شناس بزرگ گفته است:
هم قواني كاخرش يكسان بود زان سخن بسيار ‌در قـرآن بود

موسيقي باطني آيات و تأثيرات آن

موسيقي باطني آيات و تناسب و توازن ايقاعات قرآني نيز همان تأثيري را دارد كه ما از وزن شعر انتظار داريم .پر‌واضح است كه وزن در آيات مكي (نظير سور تكوير، نازعات، نبأ و…) محسوس‌تر و آثار آن نيز در اين آيات ملحوظ‌تر است. و اين تأثيرات را مي‌توان در موارد زير خلاصه كرد:
1. لذّت موسيقايي به وجود مي‌آورد و اين در طبيعت آدمي است كه، خواه ناخواه، از آن لذت مي‌برد و از طرف ديگر زبان عاطفه هميشه موزون است زيرا آدمي در انفعالات روحي، سخنش مقطع است و تكيه‌ها و ترجيع‌هايي دارد كه آهنگش متفاوت است هم از نظر صوتي هم از نظر طولي.
2. ميزان ضربه‌ها و جنبش‌ها را منظم مي‌كند.
3. به كلمات خاص هر شعر تاكيد مي‌بخشد و امتيازي از نظر كشش كلمات ايجاد مي‌كند.11
اين اصول است كه باعث شده وزن به عنوان مهم‌ترين عامل شعر معرفي شود و مي‌بينيم كه اكثر كتاب‌هاي مقدس نيز داراي آهنگ و موسيقي خاص‌اند و اين موضوع به خوبي نشان مي دهد كه انسان در برابر موزونيت چه تأثيراتي دارد.12
اسپنسر (Spencer) درباره‌ي وزن مي‌گويد:
وزن وسيله‌اي براي صرفه‌جويي در توجه ذهن به شمار مي‌رود و لذّتي كه از آن حاصل مي‌شود نتيجه آن است كه چون كلمات بر طبق ضرب و وزني معهود و آشنا با هم تلفيق مي‌شود، ذهن آن‌ها را آسان‌تر ادراك مي‌كند و از كوششي كه بايد براي حفظ و ضبط مجموعه‌اي از كلمات به‌كار ببرد تا روابط آنها را با يكديگر و سپس معناي كلام را دريابد كاسته مي‌شود. 13
اين سخن اسپنسر را درباره‌ي قافيه بهتر مي‌توان مطرح كرد زيرا ذهن آدمي با شنيدن يك شعر، بعد كه بخواهد آن را بخواند در بسياري موارد از قافيه كمك مي‌گيرد. يعني از ياد‌آوري كلمات هماهنگ و هم‌شكل كه كار بسيار ساده‌اي است، به ياد جملاتي مي‌افتد كه اين كلمات در پي آنها بوده است و هر كس به تناسب احتياجش در حفظ شعر‌ها ،از خاصيت قافيه بهره برده‌است و مي‌توانيم به عنوان يك راه ساده براي حفظ شعرها ،از وجود قافيه‌هاي شعر استفاده كنيم. اين نكته در زندگي اقوام ابتدايي نيز وجود داشته و آنها براي اينكه مطلب را از حفظ كنند بيشتر از صورت استفاده مي‌كرده‌اند.14 و چه بسا كه از قافيه‌هاي شعرِ باز براي كمك بيشتر به حافظه مدد مي‌گرفته‌اند. اگر چه وجود قافيه در شعر قديم جاي ترديد است ولي شاهد زنده و روشني كه در دوره‌هاي تاريخي داريم به خوبي اين موضوع را روشن مي‌كند. اصولاً مي‌توان گفت همين جنبه‌ي كمك به حفظ كردن از عللي است كه قافيه در شعر زبان‌هاي انگليسي و فرانسه راه يافته و پيش از آن سابقه نداشته است. محققان و ناقدان اروپايي معتقدند كه قافيه در شعر اروپايي براي نخستين‌بار به وسيله كشيشان راه يافته و علتش هم اين بوده كه كشيشان اوّليه‌ي مسيحي احساس كردند كه قافيه به حافظه كمك بسيار بزرگي مي‌كند.15

نظماهنگ قرآن كريم و وحدت و انسجام قرآن

توجه به نظماهنگ قرآن كريم در آثار قدما كم‌تر ديده مي‌شود و آنان از سويي به دلايل شرايط زماني و عوامل حاكم بر محيط‌هاي علمي، آيات و عبارات و مفردات قرآن كريم را همواره از ديد فصاحت و بلاغت مورد بررسي قرار داده‌اند.
از سوي ديگر دامنه‌ي اين سخنان به زمان حاضر نيز كشيده شده و ما هنوز نيز توقّع داريم مخاطبان و قرآن آموزان و نيز نسل جوانمان، قرآن را با همين ديد بنگرند و بر همين اساس آن را به ديده‌ي قبول و منّت با آغوشي باز بپذيرند. شايد ما گاه از اين نكته غافل بوده‌ايم كه جوان امروز شايد در وجود خود اصولاً نيازي به فصاحت و بلاغت و شناسايي متن بليغ احساس نكند، آنهم متني (همچون قرآن) به زباني كه در درجه‌ي اول از فهم آن ناتوان مانده و گام‌هاي بزرگي نيز براي آشنايي صحيح وي با زبان آن برداشته نشده و نكات بلاغي آن نيز ميراث بزرگاني همچون زمخشري و سكّاكي و تفتازاني مي‌باشد. اما آنچه آنان گفته‌اند جز براي گروهي معدود از اهل فن كه داراي ذوق و شاكله? ذهني فصاحت و بلاغت نيز باشند، مفهوم نيست.شايد ما از اين نكته نيز غفلت كرده‌ايم كه براي بسياري از مخاطبان ما بليغ‌ترين آثاري كه حتي به زبان مادري آنها نگاشته شده جاذبه و كششي ندارد زيرا ذوق فصاحت و بلاغت سنجي، نظير ذوق نقاشي و خطاطي و حتي مشاغل و حرفه‌ها در مورد افراد مختلف، متفاوت است.
مثال آيات و سور قرآن كريم مثال چشم و خطّ و خال و ابروست و هر چيزي نيز به جاي خويش نيكوست. در نظر نگرفتن آيات در جايگاهها و مواضع خود و غفلت از ارتباط لفظ و معنا در قرآن كريم ما را به سوي تقسيم قرآن به عالي و نازل خواهد كشانيد و اين محذور كوچكي نيست، حتي اگر با صراحت و صداقت بيشتري ذهن‌هاي مخاطبان را بكاويم اين نحوه برخورد، زمينه‌ساز تقسيم قرآن به غثّ و سمين و بروز اين پرسش خواهد گرديد كه آيا وجود يك يا چند جمله‌ي معدود كه بر قلّه‌ي فصاحت است، مي‌تواند سند و دليل انتساب اين كتاب به منبع ماورايي باشد، آيا فرستنده‌ي اين كتاب مي‌توانسته همه‌ي كتاب را در فصاحت و بلاغت همچون آيه‌ي «و قيل يا أرض ابلعي» بياورد؟ اگر چنين است چرا نياورد، و يا اينكه نمي‌توانسته و امكان آن نبوده است كه در اين صورت مراد از نتوانستن چيست و سؤالاتي ديگر. حتي اگر بخواهيم اصل «ايمان به قرآن» را صرفاً با استناد به شهادت اهل فن مبني بر فصاحت و بلاغت قرآن در مخاطبان امروز زنده كنيم، به نظر مي‌رسد، امري غير كارا و فاقد همخواني با «بيان للناس» بودن قرآن باشد.
نويسنده‌ي كتاب « موسيقي شعر » نيز به بحثي مبسوط در اين باره پرداخته و اشكالات قدما را در مسأله‌ي موسيقي كلام و تحليل‌هاي مربوط به ساختمان كلمه و بافت آوايي آن در نسج عبارت،كه خود ناشي از مواردي چون محدوديت در طبقه‌بندي حروف و آواهاي زبان بوده بررسي كرده و نيز از جايگزيني استدلال‌هاي عقلاني و شبه عقلاني به جاي غريزه و ادراك طبيعي و اصيل انساني و نشستن امثال تفتازاني به جاي عبد‌القاهر جرجاني سخن گفته و در نهايت افزوده است با اينكه زمخشري كوشيده است عامل اشتهار «يا ارض ابلعي» را به علل بلاغي مختلفي ـ‌كه تا حد زيادي نيز حق با اوست و همه‌ي آن استدلالها دقيق است و جز از ذهن و ضمير ناقدي بزرگ چون او امكان ظهور ندارد‌ـ باز گرداند،16 اما به نظر من ساخت آوايي «يا ارض ابلعي» بسيار مهم‌تر است تا آن جوانبي از «اسناد مجازي» يا «تشخيص» كه وي براي ارائه جانب بلاغي اين آيه در نظر گرفته است و اگر فقط كاربرد مجازي زبان ملاك بود، بسياري از آيات ديگر قرآن مجيد مي‌توانست مقدم بر اين آيه ،شهرت و امتياز كسب كند.17

اهتمام به موسيقي طبيعي قرآن

يكي ديگر از اهداف و نتايج بحث مربوط به نظماهنگ قرآن كريم، بذل توجّه و اهتمام بيشتر به موسيقي طبيعي، اصيل و فطري قرآن است، موسيقي‌اي كه ريشه در فطرت همه‌ي انسانها دارد و تمامي انسانها با پديد آمدن زمينه‌ي مساعد قادر به درك و فهم و لمس آن خواهند بود. هر فرد مسلمان مي‌تواند و بايد به جاي آنكه سالها يك مصرف كننده و تماشا‌گر متحيّر و متحسّر تلاوت‌هاي قرآن باشد. نت‌هاي آن را با صدايي كه خود و از خود تنظيم مي‌كند بخواند و ذهن و انديشه را به فراز و فرود‌هاي آن بسپارد، به عبارت ديگر بتواند با قرآن كريم اُنس حقيقي برقرار كند و با آن «تغنّي» كند.

دستور پيامبر اكرم(ص) در مورد تغنّي به قرآن

در لسان احاديث از «تغنّي به قرآن» سخن به ميان آمده است. توجه به موضوع زير جايگاه و ماهيت اين تغنّي و سيري را نشان مي‌دهد كه آواي قرآن از طريق آن مي‌بايست تأثير خود را بر انسانها بگذارد.
ابن الاعرابي گفته است:18
اعراب به هنگام سوار‌كاري يا نشستن در حياط و خيلي مواقع ديگر، به آواز رُكباني19 تغنّي مي‌كردند. وقتي قرآن نازل شد، پيامبر(ص) خوش داشت كه عربها به جاي تغنّي به آواز ركباني، هجيراء20 و آواز‌شان با قرآن باشد.
زمخشري نيز گفته است:
اعراب عادت داشتند كه در همه‌ي احوال ـ‌چه هنگام سوار‌كاري و چه دراز كشيدن بر زمين و يا نشستن در حياط خانه‌ها و…‌ـ به آواز و زمزمه‌ي ركباني تغنّي كنند. پيامبر خدا‌(ص) وقتي مبعوث شد، بر اين حال بر آمد تا آواز و زمزمه‌ي آنان با قرآن باشد. پس بدان فرمان داد، يعني فرمود: هر كس قرآن را جايگزين ركباني نكند و آن را زمزمه ي زير لب و تغنّي با آواز خوش قرار ندهد، از ما نيست.21
پيامبر اكرم(ص) به خوبي مي‌دانسته‌اند كه با توجّه به عادت عرب ،به آواز و وجود چنين ميل و انگيزه‌اي در بسياري از انسان‌ها و از سوي ديگر وجود زمينه‌ي مستعدي كه در انسان‌ها نسبت به توجه افراطي به مظاهر و پديده‌هاي ديني وجود دارد، امكان راه‌يابي انحراف به موضوع مهم قرائت قرآن نيز وجود داشته است. از اين‌رو در روايات متعددي از در غلطيدن به اين ورطه تحذير شده است.
پيامبر اكرم(ص)، مؤمنان را از به‌كارگيري لحون اهل فسق و اهل كتاب بر حذر داشته و پيش‌بيني فرموده كه پس از ايشان كساني خواهند آمد كه قرآن را به سان اهل غنا، راهبان و نوحه‌گران، «ترجيع» مي‌كنند و بانگ آن را در دهان و گلوي خويش چرخش مي‌دهند. صوت قرآن از حنجره‌هاي چنين افرادي در نخواهد گذشت . قلوب اينان مخروبه و گرفتار فتنه است و هر كس شيفته‌ي آنان گردد در رديف همانها خواهد بود.22 صاحب قرآن در حديث ديگري اعلام داشته بر امّت خويش از چند چيز مي‌ترسد كه يكي از آنها قرار دادن قرآن به صورت «فراير» و نغمه و آهنگ مي‌باشد.23
به علم اجمالي مي‌توان گفت امروزه برخي از حركات و روش‌هاي رايج در قرائت قرآن كريم مصداق اين سخنان پيامبر(ص) است و تحميل مقلّدانه آهنگ‌هاي ساختگي بر آيات قرآن، از يكسو آهنگ اصيل الفاظ قرآن را در خود فرو برده و از سوي ديگر راه را براي قرار دادن قرائت قرآن كريم در حيطه‌اي تفنّني و انحصاري و گاه نمايشي گشوده است.
آنچه بيش از همه شگفت‌آور است اين است كه ما در تقليد خود از قاريان يك يا چند كشور معدود از ميان دهها كشور اسلامي كه در اين چند سال اخير اوجي يكباره گرفته، گوي سبقت را به يكباره از قاريان همان كشورها نيز ربوده‌ايم. قاريان مصري، خود به كار‌گيري نغمه و الحان مصنوعي را در قرائت قرآن به يكباره و يا با تفكيك و تقسيم رد مي‌كنند و خود در مصاحبه‌هايي كه با آنها در كشور جمهوري اسلامي و يا بلاد ديگر صورت گرفته بارها بر اين نكته تاكيد كرده‌اند. يكي از اينان در اين زمينه مي‌گويد:‌
من دستگاه‌هاي موسيقي و حتي چگونگي نواختن آنها را ياد گرفتم. حدود دو سال دستگاه‌هاي موسيقي را آموختم و اين دستگاهها را همچون «سه‌گاه»، «نهاوند»، «حجاز» و «بيات» در حد شناخت مي‌دانم. اما مطلب آن است كه تلاوت قرآن چيز ديگري است كه ربطي به موسيقي ندارد.24
بنابراين آهنگِ تلاوت قرآن، جدا از نغمه‌ها و دستگاه‌هاي مصطلح است و آنچه مورد تأكيد قرار گرفته تغنّي است و در اين ميان نيز موسيقي ذاتي و طبيعي الفاظ و عبارات قرآن كريم است كه بايد مبنا و محل توجّه قرار گيرد و از رهگذر همين خصايص طبيعي كلام وحي است،كه مي‌توان انتظار تأثيرات و كاركردهايي را داشت كه در اين مقاله به آنها اشاره شده است. پيش از انتقال به عنوان بعدي نقل سخن فيض كاشاني‌(ره) درباره‌ي معناي تغنّي لازم است. وي ذيل حديث «ليس منّا من لم يتغنّ بالقرآن» مي‌گويد:
گفته شده مراد از تغنّي، استغناء و بي‌نيازي جستن از چيزهاي ديگر با وجود قرآن است و نيز گفته شده مراد از آن، مترنّم شدن به قرآن است و معناي اخير‌ و معناي اهل لغت، نزديك‌تر به مراد حديث است.

موسيقي درماني قرآن

يكي از موضوعات جديد در حوز‌يه علوم قرآني كه در خور تحقيقات شايسته و عميق است موسيقي درماني به وسيله‌ي نداي قرآن و بررسي آثار شفا‌بخش كلام اللّه در مورد دردهاي جسمي و روحي است. در اين زمينه تا كنون جستارهايي صورت گرفته كه ارزشمند و قابل توجه است. اما آنچه در خور و شايسته است، بيش از اينهاست. در اينجا نگاهي به تاريخچه‌ي موسيقي درماني خواهيم داشت و پس از آن به ذكر يكي از موارد تحقيق شده در اين زمينه خواهيم پرداخت.

تاريخچه‌ي موسيقي درماني

ضرباهنگ و آوا‌گري، پيش از سخن گفتن وسيله بيان احساسات و ارتباط با دنياي پر رمز‌و‌راز و ناشناخته پيرامون بوده است. بشر نخستين با حركات و آواهاي موزون در مراسم و مناسك،آرزوها و رنج‌هاي دروني خود را تسكين مي‌داده و بر عواطف خود چيره مي‌شده است. نخستين راه درمان بيماران نيز پرستش از راه آوا‌گري بوده است.
مصريان و عبريان باستان با ضرباهنگ و اوارادِ آهنگين بيماران را بهبود مي‌بخشيده‌اند. هنوز بقاياي اين گونه مراسم در درمان بيماران در بين قبايل گوناگون در نقاط دور افتاده جهان به چشم مي‌خورد. معمولاً در اين مراسم ناراحتيها و نشانه‌هاي عصبي بيمار بهبود مي‌يابد. كم‌كم در هند، چين، ايران و به‌ويژه در رم و يونان باستان، زمينه‌هاي عيني و واقعي‌تري از موسيقي درماني شكل گرفت. «راگاها» در هند باستان براي تعالي عواطف و لطافت روحيات ساخته شد.
پايه‌هاي بنيادي موسيقي درماني از سده‌ي هيجدهم بناشد. زماني كه افرادي چون اسكير‌دل، پنيل، چومه و يتيگر، آثار معتبري در زمينه‌ي موسيقي نوشتند، پس از آن براي نخستين بار در سده‌ي نوزدهم از موسيقي درماني به‌طور رسمي در آموزشگاه‌هاي نابينايان و ناشنوايان استفاده شد.
حركت فراگير موسيقي درماني همگام با جنگ‌هاي اول و دوم جهاني اوج گرفت و افراد برجسته‌اي چون اوسيلوس، اسيامو و اميلين، هاريت ايرسيمور، ويلهم وان دو وال، زمينه‌هاي علميِ موسيقي درماني را تعريف و انجمن‌هاي رسمي آن را تأسيس كردند.
از دو سه دهه اخير، موسيقي درماني به عنوان رشته‌هايي علمي و حرفه‌يي در بيشتر دانشگاه‌هاي معتبر كشورهاي پيشرفته آموزش داده مي‌شود. در حال حاضرهمنوازي و همخواني براي كساني كه دچار مشكلات عاطفي و رواني هستند بسيار سودمند است. شنيدن آهنگ‌هاي خوشايند و خيال‌انگيز ،بد‌بيني و اندوه را كاهش مي‌دهد و تصورات مثبت ايجاد مي‌كند.
براي كودكان بيمار كه بايد مدّتها در گوشه‌ي بيمارستان بستري باشند و دردهاي مزمن قلبي و كليوي را تحمل كنند، زيباترين و شادي‌بخش‌ترين فعاليّت موسيقايي را مي‌توان ترتيب داد كه از نگراني، فشار و دردِ آنها بكاهد و با روحيه بهتري محيط بيمارستان و نگراني‌هاي آن را پذيرا باشند.
در زمينه‌ي تاثير موسيقي درماني بر بيماري‌هاي عاطفي و رواني و همچنين تأثيرات زيستي و فيزيولوژيك، مطالعات و پژوهش‌هاي بي‌شماري انجام شده است. بيش از پنج‌هزار مقاله و پژوهش در نشريات علمي و رسمي موسيقي به چاپ رسيده كه همه نشانگر تأثير فراگير، اهميت و كاربردهاي گوناگون اين رشته جهان است.25
تأثير كلام آهنگين منحصر در موجودات انساني نيست، بلكه در مورد حيوانات نيز تأثيري بارز از اين پديده مشاهده مي‌شود و از آنجمله تأثير «حُداء» را بر شتران مي‌توان ذكر كرد.26
آنچه گذشت درباره موسيقي درماني و تاثير آن بر جاندران بود.و آنچه مربوط به بحث قرآنيِ حاضر است تنها تاثير آواهاست. در اينجا نقل مطلبي از علامه طباطبايي‌(ره) مناسب است:‌
برادر ما27 راجع به تأثير صدا و كيفيت آهنگ‌ها و تأثير آن در روح و تأثير لالايي براي كودكان كه آنها را به خواب مي‌بَرََد و به طور كلي از اسرار علم موسيقي و روابط معنوي روح با صداها و طنين‌هاي وارده در گوش كتابي نوشتند كه انصافاً رساله نفيسي بود و تا به حال در دنياي امروز، بي‌نظير و از هر جهت بديع و بي‌سابقه مي‌باشد. لكن بعد از اتمام رساله خوف آن را پيدا كردند كه به دست نا‌اهل از ابناي زمان و حكام جائر بيفتد و حكومت‌هاي غير مشروع دنياي امروز، از آن استفاده و بهره‌برداري كنند. از اين‌رو آن را به‌كلي مفقود كردند.28

تأثير شفا‌بخش موسيقي قرآن

قرآن كريم خود را «شفا» ناميده است: «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء? و رحمة للمؤمنين» (اسراء، 17/82)
همچنين «ذكر اللّه» ـ‌كه خود برترين مصداق آن است‌ـ را مايه‌ي ‌اطمينان قلب بر شمرده است:«ألا بذكر اللّه تطمئن القلوب» (رعد، 13/28)
اين شفا و طمأنينه مقيد و محدود نشده است و مي‌تواند دو بعد جسمي و روحي انسان را در‌بر‌گيرد. پس از آنچه درباره‌ي موسيقي درماني و پيشينه‌ي آن و نيز نقش كلام آهنگين در اين زمينه گفته شد، در نظر گرفتن تحقيق زير، برخي از ابعاد نقش قرآن را به عنوان كلامي برخوردار از بهترين و عالي‌ترين موسيقي و شفا بخشي نشان مي‌دهد:
سي‌ونه بيمار كه در بخش‌هاي جراحي 1 و 2 و 3 و 4 و 5 بيمارستان سينا وابسته به دانشگاه علوم پزشكي تهران تحت عمل جراحي شكم قرار گرفته بودند و داراي شرايطي منطبق با ويژگي‌هاي مورد جهت انتخاب بوده برگزيده شدند و به طور تصادفي در دو گروه قرار گرفتند، در يك گروه 6 ساعت اول بعد از عمل (پس از هوشياري كامل) و در گروه ديگر در 6 ساعت دوم بعد از عمل ،هر دو ساعت يكبار دردشان با مقياس خطي درد به‌همراه بررسي علائم فيزيولوژيك و علائم رفتاري آن اندازه‌گيري مي‌شد و براي هر كدام 20 دقيقه آواي قرآن كريم و سوره‌ي يوسف (آيات 7 تا 23) پخش مي‌گرديد و بعد از انجام مداخله [intervention] مجدداً درد بيمار اندازه‌گيري و ثبت مي‌گرديد.
از طرف ديگر گروه شاهد هم در 6 ساعت اول و يا دوم بعد از عمل، هر 2 ساعت يكبار و به فاصله‌ي 30 دقيقه دردشان اندازه‌گيري و ثبت مي‌گرديد. و هر دو گروه مجاز بودند كه از خدمات تسكيني روتين بخش و يا داروهاي مسكن تجويز شده استفاده نمايند ولي تمام اين موارد جهت مقايسه دقيقاً ثبت مي‌گرديد.
گروهي كه به آواي قرآن كريم گوش فرا داده‌بودند از نظر كاهش شدت درد در مقايسه با گروه شاهد، اختلاف معني‌داري داشتند به‌علاوه در گروه‌هاي آزمون، شدت علايم حركتي و صوتي (رفتاري) ناشي از درد به طور قابل ملاحظه‌اي خود را كم‌تر نشان داده بود علايم فيزيولوژيك در گروه آزمون تعديل يافته و ميزان كاهش شدت درد در 6 ساعت اوّل و دوم گروه آزمون تفاوت معني‌داري نداشت، به‌عبارت ديگر ميزان تأثير قرآن ارتباطي با زمان اجراي مداخله نداشته است.
كليه‌ي متغيرهاي تأثير‌گذار شامل سن، جنس، سابقه‌ي بستري، سابقه‌ي جراحي، سابقه‌ي مصرف مسكن، سابقه‌ي استماع به آيات قرآني، نوع عمل، طول برش، جراحي، و… بررسي گرديد كه اين موارد نيز هيچ‌كدام ارتباط معني‌داري با ميزان كاهش شدت درد در دو گروه نداشت. اطلاعات به دست آمده نشان مي‌دهد كه آواي قرآن كريم باعث كاهش شدت درد بيماران بعد از اعمال جراحي شكم شده بود.29
نكته‌اي كه نبايد از نظر دور داشت، اين است كه عمل و كاركرد قرآن كريم در اين مورد و نيزمواضع ديگر، تنها به عنوان يك متن آهنگين نيست، بلكه علاوه بر برخور‌داري قرآن كريم از اين زيبايي و لطافت در حد كمال، صِرف عقيده به آسماني بودن اين متن در اعماق قلب و دل بيمار در اين زمينه داراي تأثيري بزرگ است. قرآن تنها متني است كه در عالم وجود، هنر و زيبايي را از يكسو و اتقان و اتصال حقيقي با عالم غيب را به نحو اعلي در خود جمع كرده است. امروزه ثابت شده بيماران معتقد به مذهب، سريع‌تر از بيماران فاقد عقيده‌ به آن بهبود مي‌يابند. صرف عقيده‌ي روح به مبدئي نيرومند، اميد بهبودي را در او زنده مي‌كند و اين اميد تأثيري مشهود بر جسم مي‌گذارد و در آزمايش فوق، تأثير آهنگِ آسماني قرآن با زمينه‌ي عقيدتي اخير براي بهبودي بيماران، دست به دست هم مي‌دهند.
جاي بررسي و تحقيق درباره‌ي اين نكته خالي است كه تأثير آواي آهنگين كلام آسماني قرآن بر روي بخش‌هاي مورد اشاره چگونه است. تا آنجا كه اطلاعات نگارنده ـ‌كه خود از برخي اهل فن كسب كرده‌ـ اجازه مي‌دهد در اين زمينه نيز شواهد و قرائني مبني بر تأثير مثبت و معني‌دار استمرارِ استماع و قرائت قرآن كريم وجود دارد، اما تحقيق و اظهار نظر قطعي در حوزه‌ي عمل و صلاحيت متخصّصان است و جا دارد متخصصان محترم در اين زمينه‌ي سودمند، به بررسي و تحقيق بپردازند.

زبان قرآن و فطرت انساني

هدف ديگري كه از وراي مباحث مربوط به نظماهنگ، تكاپو مي‌شود، تبيين رابطه‌ي زبان قرآن با فطرت همه‌ي انسانها و به تعبير ديگر فطري بودن زبان قرآن است.
يكي از مباحث نسبتاً جديد در زبان شناسي امروز، تولّد يافتن انسانها با استعداد ذاتي فرا‌گيري زبان و به تعبير ديگر مسأله‌ي فطري بودن زبان است.30 از سوي ديگر قرآن كريم خود را «بيان? للناس» (آل عمران، 3/138) ناميده است. اين كتابي است كه به «لسان قوم» نازل شده: «وما أرسلنا من رسولٍ إلا بلسان قومه ليبيّن لهم فيضل اللّه من يشاء و يهدي من يشاء» (ابراهيم، 14/4) و مراد از قوم پيامبر اكرم(ص) بر خلاف آنچه متأسفانه گاهي گفته مي‌شود قريش يا اهل مكه و جزيرة العرب نمي‌باشد. بلكه قوم او تمامي مردم جهانند: «وما أرسلناك إلا كافّة للناس بشيراً ونذيراً ولكن أكثر الناس لا يعلمون» (سبأ، 34/28)
نگارنده از اوّلين سطور بخش نخست مقاله تا كنون، نظماهنگ آيات قرآن كريم را از ديد فطري و قابل لمس براي شاكله‌ي زباني همه‌ي انسانها بررسي كرده و به ويژه در قسمت دوم مقاله مثال‌هايي متعدد از واژگان زبان‌هاي ديگر آورده است.
آنچه در اينجا اجمالاً مي‌توان عرضه داشت از يكسو لزوم توجه به فطري بودن زبان و زبان آموزي انسانهاست، و از سوي ديگر فطري بودن زبان اين دين نظير احكام و شرايع آن و ظاهرو باطن آن31: «فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرت اللّه التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيّم و لكن اكثر الناس لا يعلمون» (روم، 30/30)
آنچه تاكيد بر آن لازم است اين است كه قرآن كريم نيز «زباني» است و«هذا لسان? عربي مبين» كه خدا ـ‌آفريننده‌ي انسان و روح و كالبد او‌ـ با وي سخن گفته است و تنها همين زبان است كه مي‌تواند زبان همه‌ي انسانها باشد. اين زباني است كه به دليل سعه‌ي وجودي و ارتباط دروني عناصرش با يكديگر، از اين توان برخوردار است و به همين دليل زبان عربي مبين نام گرفته است: «و هذا لسان? عربي مبين»
امام صادق(ع) درباره‌ي «عربي مبين» فرمودند: اين زبان، بيانگر آنچه در زبان‌هاي ديگر است مي‌باشد در حالي كه زبان‌هاي ديگر اين توانايي را در مورد آن ندارند.32 مقصود از عربي مبين، عربي امروز يا ديروز كشورهاي عربي نيست، چه قوام و دوام زبان آنها با همه‌ي پراكندگي و ابتذالي كه امروز دامنگير آن شده، جز از بركت قرآن كريم نيست. اين زبانها و لهجه‌ها عربي هستند، لكن همانند تمامي زبان‌هاي ديگر از برخورداري از صفت مبين محرومند و به همين دليل نمي‌توانند بيانگر آنچه در ضمير و زبان همه‌ي انسانها و زبان‌هاي ديگر است باشند و امروزه ميليونها عرب نيز از فهم قرآني كه بر آنان خوانده مي‌شود عاجزند: «قل هو للذين آمنوا هدي و شفاء و الذين لا يؤمنون في آذانهم وقر? و هو عليهم عمي اولئك ينادون من مكان بعيد» (فصلت، 41/44)
قرآن كريم پيش از همين عبارت فوق و نيز در جاهاي ديگر تاكيد و تصريح مي‌كند: اگر اين قرآن به زبان غير عرب نازل مي‌شد، به همين دليل از ايمان به آن سرباز مي‌زدند:
«و لو جعلناه قرآنا اعجمياً لقالوا لولا فصّلت آياته أاعجمي و عربي» (فصلت/ 44) «ولو نزلناه علي بعض الا? عجمين. فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين» (شعراء،26/198، 199)
در اينجا قصد نگارنده اثبات اين مطلب نيست كه زبان قرآن، عربي نيست، بلكه تاكيد بر اين مطلب است كه آن زبان فطري كه مي‌تواند فطرت همه‌ي انسانها را بيدار سازد «زبان قرآن» است و زبان عربي مصطلح نمي‌باشد و اين زبان عربي است كه از قرآن همه چيز به دست آورده و نه بر عكس. نيز به همين دليل است كه نگارنده نمي‌گويد بايد همه‌ي انسانها براي مسلمان بودن يا فهم قرآن، زبان عربي را بياموزند، بلكه وي معتقد است همان‌گونه كه همه‌ي مسلمانان موظّف به آموختن حداقلي از قرآن براي اداي نماز و فرايض هستند، و آن را نيز ـ‌هر يك بر حسب وسع و توانايي خود‌ـ فرا مي‌گيرند، بايد راه فرا‌گيري مستقيم بقيه‌ي قرآن براي آنان باز كرد و پس از فرا‌گيري قرائت قرآن كريم است كه احياناً نوبت به تفسير و ترجمه و... خواهد رسيد.
همچنين با توجه به آنچه در قسمت اوّل مقاله گفتيم كه اوّلين چيزي كه كودك از يك زبان درك مي‌كند موسيقي آن است، مي‌توانيم موسيقي را اولين چيزي بدانيم،كه ظاهر زبان را تشكيل مي‌دهد و مرحله‌ي نخستين در آشنايي با يك زبان است. زبان قرآن كريم از موسيقي به بهترين و شايسته‌ترين وجه برخوردار است و اين موسيقي گوناگون و روحنواز ،در جاي جاي اين كتاب متناسب با معاني بلند آن است كه نمونه‌هايي متعدد از آن نشان داده شد. موسيقي اين كتاب و ارتباط آن با معاني اين كتاب متناسب با فطرت همه‌ي انسانهاست و تبيين صحيح و حساب شده‌ي اين ارتباطات و اوّلين سكوي مهم و قابل اعتماد را براي رسانيدن مستقيم گويندگان همه‌ي زبانها (ناس) به سرچشمه‌ي اصلي يعني متن كلام اللّه است.

راه ادراك موسيقي قرآن

موسيقي قرآن، هر چند از اولين ويژگي‌هاي آن است، كه احساس بشري را در تأثير خود مي‌گيرد. در عين حال، ادراك شايسته‌ي آن، از آخرين چيزهايي است كه نصيب انيس قرآن مي‌گردد و چيزي است كه از استمرار و كثرت تلاوت قرآن و مؤانست با آن حاصل مي‌شود. قرآن كريم به خودي خود يك سمفوني هارمونيك است و يافتن جزييات و دقايقي كه در جاي جاي اين سمفوني قرار گرفته و گه‌گاه به مناسبت تغيير مي‌كند حاصل كثرت ممارست و استماع آن است و شايسته نيست صرف تحقيقات «قرآن پژوهي»، ما را از روخواني قرآن بي‌نياز نشان دهد و اصل كلام رفته رفته براي ما اصالت خود را از دست بدهد و محروميت از آثار «طمأنينه»، «شفا» و هدايت كامل قرآني را به همراه بياورد.
نگارنده در بيان برخي محققان ديده است كه اين عصر را با خوشحالي تمام ،عصر نهضتِ ترجمه‌ي قرآن مي‌نامند، نگارنده اين اميد را دارد كه اين عصر، عصر بازگشت به «زبان قرآن» و توجّه جدّي به ويژگي‌هاي اين زبانِ جهانشمول و بكار‌گيري آنها در فنون مربوط به تعليم و ترويج آن به تمامي مخاطبان آن از هر قوم و نژاد باشد.

پاورقيها:

1.سيّد قطب، التصوير الفني في القرآن الكريم/76.
2. از ميان قرّاء عشره، تنها سوسي بنا بر دأب خود، اين موارد را نيز با ادغام كبير خوانده و در قرائات ديگر كه از قرائت وي صحيح‌تر و مشهور‌ترند، اين حالت وجود ندارد.
3. نهج‌البلاغه، خطبه‌ي اوّل.
4. استاد محمود خليل الحصري، در كتاب «معالم الاهتداء الي معرفة الوقف و الابتداء» مي‌گويد: «علامه شوكاني در كتاب نيل الاوكار، به نقل از طحاوي گفته است در سند روايت ام سلمه انقطاع وجود دارد از اين‌رو ضعيف شمرده مي‌شود، امّا علاعه حافظ ابن حجر مسقلاني گفته است ايراد ياد شده وارد نيست زيرا ترفدي اين حديث را از ابن ابي مليكه، از ام‌سلمه بدون واسطه نقل كرده و آن را صحيح دانسته و به اسناد ديگري كه در آن، قطع به چشم مي‌خورد ترجيح داده است.» به علاوه، اين حديث را احمد‌بن حنبل، ابو‌داوود، ترفدي و ديگران در كتاب‌هاي خود آورده‌اند: ن. ك: خليل الحصري، محمود، معالم الاهتداء الي معرفة الوقف و الابتداء، ترجمه‌ي محمد عيدي خسرو شاهي/112، انتشارات اسوه، 1370،حصري در ص 99 كتاب خود، افضليت وقف بر انتهاي آيات را،به دو دليل تبعيت از سنت پيامبر(ص) و رعايت فواصل آورده است. همچنين ابن جزري درباره‌ي حديث ام سلمه، به نقل از ابن‌حجر نقل كرده كه گفته است ظاهراً پيامبر اكرم در پايان آيات وقف مي‌فرموده تا آخر آيات را به شنوندگان بيان كند و اگر اين منظور نبود در سوره‌ي حمد بر العالمين، الرحيم، وقف نمي‌كرد، زيرا وقف در آنها صفت را از موصوف قطع مي‌كند و آنچه در اين عمل، يعني قطع صفت از موصوف به چشم مي‌خورد بر كسي پوشيده نيست. همان/113. وقف ابن مسعود بر رأس آيه‌ي 42 نساء به دستور پيامبر اكرم(ص) با اينكه معناي جمله تمام نيست، نمونه‌اي ديگر از تاكيد بر وقف بر فواصل آيات است. ن. ك: ابن جزري، محمد‌بن محمد، در آمدي بر علم تجويد، ترجمه‌ي ابوالفضل علّامي، صفر سفيد‌رو/173،قم: انتشارات حضور،1376.
5. حجتي،سيد محمد باقر،پژوهشي در تاريخ قرآن كريم/140، 141،دفتر نشر فرهنگ اسلامي،چاپ پنجم،تهران، 1368.
6. با توجه به نقشي كه نون در تنغيم و دلنشين ساختن قرآن دارد از يكسو و با توجه به خطري كه بر اثر اخفا در از بين رفتن آن وجود دارد از سوي ديگر و نيز با توجه به قرائت پيامبر اكرم (ص) كه «قرائة مفسرة حرفاً حرفاً» بوده و تمامي حروف به نحو كامل ادا مي‌شده و اثري از «اخفا» در سيره‌ي حضرت (ص) و ائمه نبوده است، اصل تجويدي اخفا با همه‌ي اشتهار و رواج آن، امري مُخّل به نظماهنگ قرآن و تلاوت صحيح است و خلاف سيره‌ي پيامبر اكرم (ص) مي‌باشد. براي سند روايت فوق در مورد قرائت رسول اكرم (ص) ن. ك: المحجة البيضاء، 2/224؛سنن سنايي، 2/182 و نيز جهت روايت با مضموني مشابه ن. ك: مسند احمد‌بن حنبل، 1/28، ح 35؛ 97، ح 175؛ 128، ح 265؛ المحجة البيضاء، 2/231، كنز‌العمال، 2/51، ح 3077.
7. ابراهيم انيس، آوا شناسي زبان عربي، ترجمه ابوالفضل علاّمي، صفر سفيد‌رو/67، 68، انتشارات اسوه، 1374.
8. در قرآن كريم در مورد حفظ قرآن (به معناي از بر كردن) تعبير «حفظ» نيامده، بلكه تعبير حفظ، در مورد مصونيّت قرآن به كار رفته است: «انّا نحن نزلنا الذكر و انّا له لحافظون»(حجر، 15/9) در مورد حفظ و حافظه به طور كلي از واژه? «ذكر» استفاده شده و ذكر نيز در ارتباط مستقيم با قلب ودانسته شده است.
9. حسن عرفان، پژوهشي در شيوه‌هاي اعجاز قرآن/41، دار‌القرآن الكريم حضرت آيت‌الله گلپايگاني، قم، 1369. ناگفته نماند تند خواندن قرآن، هر چند گاه به مقاصدي صورت مي‌گيرد، امري است كه همواره، مَنهيّ آيات و روايات است.
10.محمد رضا شفيعي كدكني،موسيقيِ شعر/62، انتشارات آگاه، تهران، 1368. 11. همان/49، به نقل از :N. C. Stage bery: poetergas: Experience. p.146
12. شمس قيس رازي، المعجم/200.
13. دكتر خانلري، وزن شعر/5.
14. تي. اس. اليوت؛ وظيفه‌ي جتماعي شعر، مجله‌ي سخن، ترجمه? منوچهر اميري، سال دهم.
15. Encyclopeadia of Americana vol23 p.480
16.زمخشري، كشّاف، 2/398.
17. موسيقي شعر/90.
18. ابو عبداللّه محمد بن زياد كوفي «يكي از زباندانان مشهور عرب است كه در محضر درس او مردمان بسيار حاضر مي‌شدند. او در سخنراني و شناخت لفظ نا آشنا از همه سر بود. تا جايي كه مي‌گويند بر «ابو عبيده» و «اصمعي» برتري داشته است. او در رجب سال 150 هجري زاده شد و در شعبان 231 از دنيا رفت.» ( قمي الكني و الالقاب، 1/ 215)
19. ركباني: خواندن سرود باكش و قوس‌دادن و زير و بم صدا.
20. هجيراء: زمزمه و طنين آواز و ترانه
21. نهاية ابن اثير، 3/391، به نقل از آيت‌اللّه محمد هادي معرفت، نظماهنگ در قرآن كريم،مجله‌ي وقف ميراث جاويدان، شماره‌ي 3.
22.علاّمه‌ي مجلسي، بحار الانوار، 89/117.
23. همان/119.
24. گفت‌وگو با يكي از قاريان كشور مصر (سُحّات محمد انور)، زندگينامه قاريان مشهور جهان، قم مؤسسه استاد مطهري، زمستان 1374، ص 86، همچنين ن. ك: مصاحبه با شيخ محمد محمود طبلاوي در همين كتاب و نقل آن در مجله‌ي بشارت، ش 8، «معرّفي دوره‌هاي ترتيل» از نگارنده.
25.علي زاده محمدي، روزنامه? ايران، 22/1/77، با تلخيص.
26. ميرزا خاني حسين، نگرشي نو در مباني فقهي موسيقي سازي و آوازي/126، چاپخانه علميه، قم، 1369.
27. مقصود علامه طباطبايي، برادر بزرگوارشان مرحوم آيت‌الله حاج سيد محمد حسن الهي بوده كه در تمام مراحل و منازل با هم رفيق و شريك بوده‌اند. شخصيت اخير از لحاظ مراتب علمي و مقامات روحاني نيز در حد اخوي ارجمند خويش بوده‌اند.
28. حسيني تهراني، محمد حسين، يادنامه‌ي عالم رباني علامه سيد محمد حسين طباطبايي تبريزي/24، انتشارات باقر العلوم.
29. روزنامه? جمهوري اسلامي، 6 بهمن، 1376.
30. فالك، جوليا اس، زبان شناسي و زبان، بررسي مفاهيم بنيادي زبان شناسي، ترجمه‌ي خسرو غلامعلي زاده صص38،39،43،382،477، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1375؛ چهار گفتار درباره‌ي زبان/39، انتشارات آگاه؛ باطني، محمد رضا، مسائل زبان شناسي نوين/51‌ـ 59، انتشارات آگاه، تهران، 1355.
31. در اين زمينه ر. ك: جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي،1،مقدمه، ص سيزده و چهارده. نشر فرهنگي رجا، 1363،
32. اصول كافي، تحقيق استاد علي اكبر غفّاري، 2/632، دار الكتب الاسلامية، چاپ چهارم، 1365.

مقالات مشابه

رابطه معناشناسی با آواشناسی

نام نشریهقرائت پژوهی

نام نویسندهمحمود شکیب انصاری, مهدی داغله

آورا و آهنگ قرآن «ظرفیت‌ها و کارکردها»

نام نشریهقرائت پژوهی

نام نویسندهابوالفضل خوش‌منش

بررسی نظم در معانی افعال و مشتقات قرآنی با فاء الفعل (حرف فاء)مشترک

نام نشریهپژوهش های ادبی- قرآنی

نام نویسندهابراهیم ابراهیمی, علی رضا طبیبی, فهیمه جفرسته

تحلیل چگونگی نظم قرآن درسطح معناـ بنیاد خرد با رویکرد زبانشناسی

نام نشریهپژوهش نامه معارف قرآنی

نام نویسندهعلی شریفی, سروش شهریاری نسب, عیسی علیزاده منامن, فرزاد دهقانی